بهداروند باب:
بهداروند یا بختیاروند، طایفهای از طوایف بختیاری شاخه هفت لنگ می باشد. این طایفه بزرگ و مهم بختیاری به بهداروند و یا بختیاروند نیز شهرت دارد.
خاستگاه قومی
بختیار نام یکی از سران لر بزرگ و نیای بزرگ این طایفه بود که اولاد او طایفه بختیاروند را تشکیل دادند[1]. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده به مهاجرت گروهی از طوایف، از جمله بختیاریها از جبلالسمّاق در حلب واقع در غرب شام به لرستان اشاره میکند[2] و حاج علیقلی خان سردار اسعد، بختیاروند (بهداروند) را از این دسته مهاجران دانستهاست.
سازمان طایفه
بهداروند هم به باب و هم به طایفهای از ایل بختیاری اطلاق میشود. در تقسیمبندی این طایفه چند رده مشاهده میگردد. درباره? این ردهها اقوال مختلفی وجود دارد. برخی بهداروند را به 3 طایفه بختیاروند، عالی جمالی، جانکی سردسیر و 20 تیره تقسیم کردهاند[3]. سازمان اجتماعی بزرگ طایفه بهداروند به 4 شعبه بزرگ بختیاروند، آل جمالی ، جانکی سردسیر و عرب کمری و 24 طایفه و هر طایفه به چند تیره و هر تیره به چند تش و هر تش به چند اولاد تقسیم میشود.[4]
پراکندگی جغرافیایی
بهداروندها و طوایف آن در مناطق ییلاقی چهارمحال و بختیاری و قسمتی از منطقه بازفت و مناطق قشلاقی دهستانهای سوسن سرخاب، اندیکا، شیمبار ، لالی، منطقه گتوند و سواحل رود کارون در استان خوزستان پراکندهاند[5]. نواحی ییلاقی و قشلاقی بهداروندها بین شهرستانهای ایذه، شوشتر، مسجدسلیمان، فریدونشهر، لنجان، شهرکرد و فارسان قرار دارند.
جمعیت و معیشت
شمار خانوار بهداروندها را از قدیمترین زمان تاکنون با اختلاف بسیار چنین آوردهاند: در 1251ق/1836م، 600 خانوار (راولینسن، 147، که این آمار احتمالاً به گروهی از بهداروندها اشاره دارد، چون با آمار کم و بیش همزمان دیگران اختلاف فاحش دارد)، در 1260ق/1844م، 3 هزار خانوار[6] ضبط کردهاند، بنابر آمار 1366ش، جمعیت کوچنده? بهداروندها شامل 1924 خانوار و یا 12758 نفر بودهاست. از وقایع مهم در حیات اجتماعی بهداروندها، میتوان به جنگ و ستیزهای درون ایلی آنها با دورکی باب بختیاری اشاره کرد. رقابت و خصومت در میان این دو طایفه سابقه? طولانی داشتهاست و خوانین آنها برای کسب منصب ایلخانی اغلب با یکدیگر رقابت و مبارزه میکردهاند؛ ازاینرو، هر طایفه خان و رئیس خود را ایلخان میشمرد. این طایفهمداری سبب آشفتگی و اختلاف در تشخیص درست برخی ایلخانان و رهبران طایفه در منابع موجود شدهاست. در جنگهای میان بهداروند و دورکی اغلب بابهای دورکی و بابادی «خینِ چوی» (= خون چوب: پیمان و اتحادی میان دو یا چند طایفه، به این معنا که تا زمان پاک شده خون روی چوب یار و یاور یکدیگر خواهند بود) یکدیگر، و بهداروند و چهارلنگ خینچوی هم بودند[8]. وقتی که اختلافات و نزاعها بین دو گروه در ایل بختیاری از راههای مسالمتآمیز و کدخدامنشانه حل نمیشد و به جنگی روی میآوردند، گروه یا گروههایی از بختیاری به یاری حریف ضعیف و کمزور میشتافتند تا قدرت طرفین دعوا در جنگ متوازن شود. این همیاران را که احتمالاً همبستگی خونی هم نداشتند، خینچویِ یکدیگر مینامیدند. از دیگر وقایع مهم قابل ذکر در تاریخ بهداروندها جنگهای اسدخانی (معروف به شیرکُش)، اسدخان بختیاروند ایلخان بختیاری میان سالهای 1225-1256ق/1810-1840م ([9] با حبیباللهخان دورکی رئیس شاخه? هفتلنگ است.در این جنگها هفت لنگها به دو گروه هوادار حبیبالله خان و اسدخان بختیاروند تقسیم، و با همدرگیر شده بودند (سردار اسعد، 168). اسدخان از سرداران بزرگ بختیاری بود که در زمان فتحعلیشاه قاجار به سبب شورش و اطاعت نکردن از حکومت و درگیریهای فراوان با قوای حکومتی، همراه حبیباللهخان دورکی دستگیر، و در تهران زندانی شدند. پس از عفو و آزادی، بازگشت به سرزمین بختیاری از آنها خواسته شد تا زغال و مواد سوختی توپخانه? قشون را از جنگلهای بختیاری تأمین کنند. اسدخان از این کار سرباز زد. از اینرو، سپاهی به سرپرستی محمدعلی میرزا، در 1227ق برای سرکوب او فرستاده شد.در جنگ میان آنها، سپاه محمدعلیمیرزا، اسدخان و طایفهاش را در منطقه? کُلَن چین (کلنگ چین، این جنگ نیز به همین نام معروف شدهاست) محاصره کردند. سرانجام، اسدخان حصر خود را شکست و بهداروندها نجات پیدا کردند و به قلعه یا دژ ملکان، محل استقرار قبلی خود که بعداً به «دژ اسدخان» معروف شد، بازگشتند. محمدعلی میرزا دوباره سپاه را آراست و سالها در پای دژ با بهداروندها به جنگ پرداخت. سرانجام، با یکدیگر مصالحه کردند و اسدخان دست از نافرمانی کشید و با محمدعلی میرزا همراه شد[10].
پس از اسدخان، جعفرقلی خان ریاست بهداروندها را به دست گرفت. او در پی شورش و سرپیچی از حکومت مرکزی، به دستور حشمتالدوله حاکم لرستان و بروجرد در 1285ق به قتل رسید. برخی منابع جعفرقلی خان بهداروند را با جعفرقلیخان دورکی که میان سالهای 1256-1265ق/1840-1849م ایلخان بختیاری بود، اشتباه گرفتهاند.
منابع
1. راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمه? سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، 1362 145-146.
2. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339 540-541
3. سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1376 - 618
4. خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368
5. لایارد، 49، 54، 55؛ نیز نک: کریمی، 223؛ امیراحمدیان، ایل بختیاری، 244-245، «کوچنشینی...»، 138
6. راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمه? سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، 1362 - صفحه 54
7. عکاشه، 35؛ دیگار، 31؛ کریمی، 245-246
8. سردار اسعد، 119؛ مکبن روز، 106)
9. (سردار اسعد، 168-169، 408-411؛ رئیسی، 19-21)
بازدید دیروز : 9
کل بازدید : 280546
کل یاداشته ها : 89